بیچاره اینستاگرام که من را کم دارد

ساخت وبلاگ

با مونا نشسته بودیم دور حوض جلبکی رسول.

داشتم بهش می گفتم که حوض جلبکی را خیلی دوست دارم.

چشم هایم را بستم و گفتم کی آب نما را روشن می کنند؟ خیلی دلم می خواست حوض جلبکی را با آبنمای روشن ببینم.

بلند بلند تکرار کردم که آهای فرشته ی آرزو ها، اگر امروز آخرین روز عمر من باشد، باز هم آبنمای حوض جلبکی را روشن نمی کنی اگر بدانی یکی از آرزوهایم دیدن فواره زدن هایش بود؟

بعد بحثمان رفت سمت مرگ و این خرت و پرت ها.

به مونا گفتم که مشکلی ندارم اگر همین امروز هم بمیرم. حس نمی کنم بد گذرانده باشم. هر چند با گفتن همین جمله مهری زدم بر پیش بینی علوی من باب اینکه در چهل سالگی چه موجودی می شویم. سطح توقع پایین... فراموش کردن فانتزی ها.

بعد نمی دانم وسط بحث ها چی شد که مونا گفت حیف است و اینستاگرام من را با این قلم مبارکم کم دارد. که چرا دیگر پست نمی گذارم. چرا نمی نویسم. چرا  سه سال گذشته.

فارغ از اینکه آیا من گه خاصی هستم در زمینه ی نوشتن یا خیر، فقط یک جواب بود که در ذهنم یورتمه می رفت.

"چون وقتی نیاز بود ننوشتم" 

و از آن به بعد دیگر هیچ اتفاقی را برابر نمی دانم که ارزش پست گذاشتن داشته باشد.

حواس آدمیزاد آستانه ی فعال سازی دارد.

حس نوشتن من مثل بینایی کودکی که از بدو تولد گذارده باشی اش در اتاق تاریک، کور شد. آستانه ی فعال سازی اش رد شد و من ماست ماست نگاه کردم و مردنش را برگ برگ به نظاره نشستم.

وقتی نیاز بود ننوشتم. وقتی می بایست آن قلم لعنتی ام را متهورانه تکان ندادم.

دینی که برگردنم بود را ادا نکردم.

فقط خیره شدم، به یک دایره ی اندازه ی کف انگشت، با تصویر یک دست که گل بابونه ای را ظریفانه به انگشت کشیده است.

و اینستاگرام تا ابد قلم من را کم خواهد داشت. 

چون بعد از تو، حس می کنم...حتی نوشتن هم دیگر گه خاصی نیست. یک بازی بی مزه است مخصوص آن هایی که حوصله اش را دارند. احساس که اوردوز کند، دیگر نمی توان از آن نوشت. من چگونه دوباره از احساسم بنویسم، وقتی تو را هیچ وقت ننوشتم؟ وقتی تو را کم نوشتم؟ از تو به بعد را چگونه بنویسم؟

 

داشتم این افکار را عق می زدم و به این فکر می کردم که چه طور می توانم این ها را به مونا بفهمانم که صدای چک چک از حال و هوای عرفانی بیرونم آورد.

آب نما... روشن شده بود.

حوض جلبکی داشت فواره می زد.

گروه 5+2...
ما را در سایت گروه 5+2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmkdzsa بازدید : 174 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:53