درون پاشی

ساخت وبلاگ

"زیر دریایی تایتان که برای بازدید از بقایای کشتی تایتانیک به اعماق آب های اطلس سفر کرده بود، به احتمال زیاد از همان لحظات نخست سفر، دچار درون پاشی شده است.

وقتی زیر دریایی دچار درون پاشی می شود، بدنه آن با سرعتی معادل ۲۴۰۰ کیلومتر در ساعت به سمت داخل حرکت می کند که یعنی حدود ۶۷۰ متر در ثانیه. این زیر دریایی در عرض کمتر از یک میلی ثانیه، به طور کامل از بین رفته است.

مغز انسان نیز به طور غریزی، حدود ۲۵ میلی ثانیه طول می کشد تا به محرک پاسخ دهد. واکنش بدن انسان در بهترین حالت ۱۵۰ میلی ثانیه است.

مقایسه ی این زمان ها نشان می دهد که هر پنج سر نشین این زیردریایی پیش از آنکه متوجه بشوند چه اتفاقی در حال افتادن است، جان خود را از دست دادند."

.

این تمام آنچه بود که دوست داشتم پس از خبر سقوط ای تی آر آسمان یاسوج و شلیک به هواپیمای اوکراینی ۷۵۲ بخوانم! خیلی سعی کردم با چنین جنس منطقی جلوی کابوس های یک در میانم را بگیرم. که بتوانم بخوابم ولی فقط یک شب دیگر در هواپیما ها سقوط نکنم.

منتها در عوض چه خواندم؟

که احتمالش هست بازمانده ها در بین یخ های دنا هنوز زنده باشند! که نمی دانم فلان ساعت طول می کشد که اگر تیم نجات بهشان نرسد، زنده ها کامل منجمد شوند! و من دعا می کردم با خودت دستکش و کلاه گرم برده باشی و به بار تحویل نداده باشی! و اینکه فاصله ی بین موشک اول و دوم، سی ثانیه بوده است! و فاصله ی از کار افتادن جعبه ی سیاه پس از اصابت موشک اول نوزده ثانیه! و دعا می کردم صندلی ریرا و پریسا یا پونه و آرش برای آغوش گرفتن نوزده ثانیه ای شان کافی و راحت بوده باشد.

.

.

.

نمی توانم جلوی اشک هایم را بگیرم! لعنتی. نمی توانم جلوی اشک های گرمم را در آغاز گرمای تیرماهی بگیرم........! در پذیرایی افتاده ام روی تشک و حجم اشک هایم را حس می کنم که روی گونه هایم می سرند و بالشت کوتاهم را خیس می کنند و سپس از پشت گردنم چکه می کنند. خنکای کولر به اشک هایم می خورد. و صورتم در عین گرما خنک می شود.

.

.

.

پونه ی گرجی، با همان لبخند دیوانه کننده ای که از او به خاطر دارم، حداقل، "دقت کنید!!" حداقل نوزده ثانیه ترس مرگ را تجربه کرده است. جیغ زده است؟ همسرش را در آغوش گرفته است؟ نفسش بند رفته است؟ اشک هایش ریخته اند؟ چشم هایش گشاد شده اند؟ خندیده است؟ نمی دانم.

او. و بدن او. و مغز او. فرصت کافی برای تجربه و درک ترس و همه ی این عکس العمل ها را داشته است. همه آن سرنشینان فهمیده اند که دارند تراژیک، دردناک و ترسناک می میرند. و حداقل نوزده ثانیه از این درک مستند است. و این همان فکتی است که با آن نمی توان بازمانده ی به گل نشسته ای چنان مرا تسکین داد.

و بغل دستی ام. بغل دستی ام... بغل دستی من!! آن کسی که دوستم بود و دبیرستان کنار دستم می نشست. او ثانیه های زیادی برای درک سقوطش داشته است. بیشتر از آنچه فکرش را کنید. با ذهن پردازش گرش، خدا می داند چه تحلیل ها که نکرده در همان زمان سقوط.

اصلا کاش همه تان در زیر دریایی بودید.

کاش به جای شلیک موشک با زیر دریایی تایتان درون پاشی شده بودید.

و آن وقت این وسط به من می گویند تو مشکل داری! نه. این من نیستم که مشکل دارم. شما لامصب ها مشکل دارید! شما احمق های کثافتِ خودخواهِ چندشِ عوضیِ لعنتیِ گه گرفته مشکل دارید!! یا ذاتا بلیه و سفیه و نفهم هستید و یا خودتان را به بلاهت و حماقت می زنید. چه طور است که این ها را می دانید و تا حالا از ده جهت خودتان را نکشتید؟ چه طور توانستید با درک این موضوع کنار بیایید، و زندگی تان را کنید، و کماکان زندگی می کنید؟ و به من هم می گویید کنار بیا؟

دعوتتان می کنم دوباره و سه باره و چند بار اعداد بالا را با هم مقایسه کنید. شاید مغزتان فهمید چرا کنار نمی آیم! چون کنار آمدنی نیست. گریه کردنی است. و خواب دیدنی است. کنار آمدنی ولی، نه.

آنجایی؟ توی زیردریایی تایتان نبودی؟ یک شاهزاده ی نوزده ساله همراهتان بوده ها.

پ.ن. فقط نوزده ثانیه. نه کمتر نه بیشتر. بانیان و باعثان این فجایع مطلق انسانی را دستم بدهید. فقط نوزده ثانیه. و نتیجه شما را شگفت زده می کند! شام داریم نگینی. جگر به سیخ کشیده شده ی خام. اول از همه قاسم سلیمانی لعنتی و بعد از آن بانی و باعث تمام این بلاهت ها را می خواهم. خامنه ای سفاک را. در نوزده ثانیه جگرشان را به سیخ می کشم و می خورم. فقط در نوزده ثانیه. و بعد هم واضحا دست می اندازم ته حلقم و همه را بالا می آورم! آخر نجاست و کثافت وجود آن ها را نمی توانم در بدنم نگه دارم.

گروه 5+2...
ما را در سایت گروه 5+2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmkdzsa بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:10