و تقدیم به تو که نبودی و بودی

ساخت وبلاگ

می خواستم پایان نامه را بدهم صحافی.

تقدیمی ها را، واو به واو، طی یک سال اخیر در همین گرگ و میش شب ردیف کرده بودم.

دقیقا می دانستم به چه کسانی و به چه علتی.

الکی که نبود، یک سال شب ها نخوابیدم و مثل کرم خاکی در رخت خواب به خود لولیدم بلکه بتوانم بالاخره بخش تقدیمی ها را قلم بزنم.

ورقش می زدم، ریوایز نهایی قبل صحافی. رسیدم به صفحه ی شما دو تا.

آه کشیدم. با سوز مغز استخوان. با آتش پشت پرده ی چشم. و بغض کردم. آخر سهم تو از این دنیا باید بیشتر از یک صفحه، بیشتر از چند واژه ی دست و پا شکسته و ناشیانه ی پایان نامه ی من می بود.... دوستی دارم، خطابم می کند سخن. می گوید تو سخن دانی.... کجا بودی که ببینی سخن دان چگونه در توصیف غمتان به صرافت افتاده بود. مثل عنکبوتی در تار تنیده ی خودش..

تو کجانی؟ لا به لای شیرازه ی پایان نامه ی من قایم شدی؟

گروه 5+2...
ما را در سایت گروه 5+2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmkdzsa بازدید : 12 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 13:36