به فراسوی رود ها

ساخت وبلاگ

هر روز می رسم لب این سالخورده رود

با کوزه ای که بشنوم از آب ها سرود

 

تقسیم می کنم عطشم را به ماهیان

می ریزم التهاب دلم را میان رود

 

این رود خاطرات مرا تازه می کند...

یادش بخیر تلخی آن روز، صبح زود

 

باران گرفته بود،  تو با چتر آمدی

گل های سرخ بر سر راهت شکفته بود

 

روی سر تو رقص کنان بال می زدند

گنجشک های عاشقی ام با همه وجود

 

گنجشک های عاشق و ای کاش آسمان

از پشت ابر پنجره ای سبز می گشود

 

حالا تو رفته ای به فراسوی رود ها،

من سنگ مانده ام لب این ساحل کبود

من سنگ مانده ام لب این ساحل کبود

من سنگ مانده ام..

من سنگ..

سنگ..

 

گروه 5+2...
ما را در سایت گروه 5+2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmkdzsa بازدید : 147 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:53