و آن دختر شیرازی لعنتی شبیه توست

ساخت وبلاگ
و من نتوانستم این را به تو بگویم. فرصتش را نداشتم.

نمی دانم چرا نگفتم اصلا... احتمالا ما همیشه حرف های مهم تر و وقت های ارزشمند تری به جای پرداختن به موضوع بی ربطی مثل مشاعره ی سلامت داشتیم. آخر تو هم که زیاد شعر دوست نداشتی.

ولی باید به تو می گفتم. تقصیر من بود. 

خانمی اش را که می بینم، فرزی و زبر و زرنگی و کلک های رندانه اش را که می بینم، وقتی بزرگی  و پختگی اش را نسبت به بقیه ی هم سن و سالانش به رخم می کشد، لحن کلامش را که می شنوم، فرم بینی عقابی اش را که می بینم، خنده های زنگ دار با منظورش را که هنگام برد مشاعره ی شتاب می زند، دنیا روی سرم آوار می شود. تا پارسال کیف می کردم. امسال فقط... فقط... 

می دانی، دلم می خواهد همین الآن بلیط هواپیما بگیرم به مقصد شیراز، بروم دم درب علوم پزشکی،    دختر  ه را از هر گوری که شده پیدا کنم، و بدون کوچک ترین توضیحی در بغلم فشارش بدهم، و بگویم: "پیدایت کردم، تو اینجایی؟"

و بعد تا خود صبح، با صدای تو، برایم شعر بخواند.

 

گروه 5+2...
ما را در سایت گروه 5+2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmkdzsa بازدید : 184 تاريخ : سه شنبه 18 دی 1397 ساعت: 14:31