گروه 5+2

متن مرتبط با «سال نو مبارک به انگلیسی» در سایت گروه 5+2 نوشته شده است

و تقدیم به تو که نبودی و بودی

  • می خواستم پایان نامه را بدهم صحافی.تقدیمی ها را، واو به واو، طی یک سال اخیر در همین گرگ و میش شب ردیف کرده بودم. دقیقا می دانستم به چه کسانی و به چه علتی.الکی که نبود، یک سال شب ها نخوابیدم و مثل کرم خاکی در رخت خواب به خود لولیدم بلکه بتوانم بالاخره بخش تقدیمی ها را قلم بزنم. ورقش می زدم، ریوایز نهایی قبل صحافی. رسیدم به صفحه ی شما دو تا. آه کشیدم. با سوز مغز استخوان. با آتش پشت پرده ی چشم. و بغض کردم. آخر سهم تو از این دنیا باید بیشتر از یک صفحه، بیشتر از چند واژه ی دست و پا شکسته و ناشیانه ی پایان نامه ی من می بود.... دوستی دارم، خطابم می کند سخن. می گوید تو سخن دانی.... کجا بودی که ببینی سخن دان چگونه در توصیف غمتان به صرافت افتاده بود. مثل عنکبوتی در تار تنیده ی خودش..تو کجانی؟ لا به لای شیرازه ی پایان نامه ی من قایم شدی؟ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • به همین داغ بسوزی که مرا سوخته ای

  • به اینجایش که می رسم، با خودم فکر میکنم هیچ وقت در زندگانی ام اینقدر با فلسفه ی زیستن به مشکل نخورده بودم.چند ماه می گذرد،دوباره می آیم که بنویسم هیچ وقت در زندگانی ام اینقدر با فلسفه ی زیستن به مشکل نخورده بودم، ماه های قبل تر که لامصب واقعا چیزی نبود!نا امید نیستم. ولی نمی دانم به چه چیز هم باید امید داشته باشم. در تکه پاره ای خواندم، جهنم آنجایی است که مردمانش به امید باور ندارند. در آن دنیای فرضی، خودم را می بینم که یک لنگم در جهنم و یک لنگم در بهشت است. بین این دو کش می آیم در حال که غریو می کنم :"اصلا حالا چرا باید سر داشتن یا نداشتن امید بحث کنیم؟ که چه؟" و جهنمی ها و بهشتی ها پوکر فیس نگاهم می کنند و لختی بعد مجدد به سر و کله ی هم می کوبند. "که چه" زیاد گفتم عزیزم. "که چه" زیاد گفتم. اشتباهی بود که دکمه ی غلط کردم ندارد. حال من ماندم و گلستانی از که چه های نورسته، این غنچه های در حال باز شدنم، هر کدام با عطر و رنگی متفاوت. می بینی؟ سیاه چاله است. هر بار به خودم نهیب می زنم به سلامتی به تهش رسیدیم. و انتهایی وجود ندارد....و وای بر احوال سیاه چاله ای مات و بی انتها.تو هم نمی دانم کدام میلانش نشسته ای و به ریش من می خندی. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شراب نیز به دردم نمی دهد تسکین / مگر که زهر بریزم به استکان خودم

  • خوش و بش و بگو بخند می کردیم. از همان همیشگی های اتاق اکو. با محبی جان دل و اسی خوش مشرب.... که یک هو مشتش را گرفت سمتم.- مال شما دکتر.پرسیدم که ایا هدیه است؟در جمع اساتید و نرس ها زیر چشمی نگاهم کرد. نگاهی که شوخی شوخی جدی می شود و حرف ها برای گفتن دارد. هم او و هم من خوب می دانستیم عجب هدیه ای است.ضمن اینکه زیرلب تکرار می کردم بح عجب هدیه ی دبشی.....خودم را زدم به آن را که آخر اسی، من اصلا حتی نمی دانم چه قدرش به کارم می اید؟ خوانده بودیم ها. پر کی جی بود. ده بار نرس دستم داده. ولی الان یادم نمی آید!آره تمارض به خنگی همیشه به کارم می امد.گفت: یک...خنگ تر گفتم: پر کی جی؟گفت: یکی اش کافیست. برای بیست دقیقه خواب بی سر و صدا.جمله اش هنوز تمام نشده بود که یاد دو هفته پیش افتادم..چهارده دی ماه. شبی که کنار مبل پذیرایی سرم را گرفته بودم و به سان گرگی با ماه کامل زوزه می کشیدم و به خودم می پیچیدم و می لولیدم. همان شبی که دیازپام جواب نمی داد. از شب هایی که دیازپام جواب نمی دهد متنفرم. آن شب چشمانم خیک اشک بود... دلم می خواست تبری دم دستم بود و مثل مرغ خودم را در آنی بسمل می کردم. مادرم در عین نگرانی بر سرم نهیب می زد که خاک بر سرت باز خودت را این جوری کردی اخر مگر تو چی کم داری در زندگی ات. و با خودم جمله اش را کامل می کردم که فقط یک تبر برای بسمل کردن! و التماسش می کردم که هر طوری می شود و با هر دانش پزشکی ای که دارد کمکم کند خودم را از برق بکشم و بخوابم. چون آن شب، شب لعنتی ای بود. همه چیز با هم هجوم اورده بود. بی دفاع ترین بودم. و حتی دیگر دیازپام هم کار نمی کرد. و دیازپام در خانه همیشه اخرین سلاح من است. وقتی دو تا شد و نشد یعنی اوضاع خیط است. و لعنت به وقتی که بی سلاح می شوی. , ...ادامه مطلب

  • ادای دل گنده ها یا وقتی حفظ کردن ها در پاویون به کار می آیند

  • احتمالا چوب خدا بود که در کشیک چهارشنبه بعد آن همه نق و نوق اینجا، خورد به کمرم و صدا کرد :"تق".بگذار این طوری نگاهش کنیم، فرض بگیر تو شاید از معدود موارد مزمن عدم کنار آمدن با کسب و کار عزرائیل شریف هستی، اب و روغنت سال هاست به هم خورده و گره ات کور و کور تر و کور تر شده... فرار می کنی. از عزرائیل پونه ای به سان مار می خزی و فرار می کنی.منتها حدس بزن عزرائیل این بار کدام اتاق پاویون انترن ها را برای نشست و برخواست مجددش انتخاب می کند؟ اره اتاق جراحی ها را که تو عنصر نامطلوب انترن عفونی اش باشی.حفظ کردن ها گاهی به کار می ایند.. عنصر نامطلوب خصومت شخصی اش تا انجایی پیش رفت که تبدیل شد به مچ انداز محبوب عصر گاهانه ی عزراییل!بنویسید هم اتاقی اش می خواست خودش را بکشد، اپنه کرد ولی نمرد چون تخت کناری اش آن قدر چغر و بد بدن بود که مچ عزرائیل را خواباند.بنویسید که، خصومتش دیگر خیلی وقت بود که شخصی شده بود،که عزرائیل هر وقت راه گم می کرد سراغ او را می گرفت،چون احتمالا از تماشای چشم های تو خالی ش، خونسردی بی امان، مانور گرفتن راه هوایی، و تشر هایش بر سر مهسا که شوکه شده بود تحت عنوان :"برو کمک بیار" و قلبی که دیگر حتی با دیدن خود مرگ تاکی کارد نمی شود، لذت می برد.کدام آدم صحنه ی خودکشی هم اتاقی اش را می بیند و خون سردانه از تختش بلند می شود احیا اش می کند و وقتی تحویل رزیدنت طب داده شد دوباره آرام و بی صدا می رود می خوابد؟ همان که این روز ها گورستان اوربیتال همیشگی اش شده بود. همان که بگویی نگویی قلق مرگ کم کم دستش امده بود.همان که مچ عزرائیل را می خواباند و نخودی می خندید و می گریست و می خوابید. شهاب! عزیزم. بدان که من , ...ادامه مطلب

  • بهمن

  • یک هفته است می شمارمدو روز مانده به سوم بهمنیک روز مانده به سوم بهمنسوم بهمنسوم بهمن به علاوه ی یکسوم بهمن به علاوه ی دوسوم بهمن به علاوه ی سه و تا کی؟بله تا بیست و هشت بهمن این مسخره بازی را ادامه خواهم داد خود سوم بهمن عالی بود آبمیوه گرفتیم بردیم بخش بیهوشی اتاق عمل خلوت پنج شنبه را سور دادیمنا سلامتی تولد بود ها عزیزم!هی تو چه آبمیوه ای را بیشتر دوست داری؟, ...ادامه مطلب

  • پتروس را بگویید تف به فداکاری

  • انتخاب واحد لاین زنان.وحشت ناک ترین انتخاب واحد دانشگاه.همه چیز پر شده بود.کیمیا را از دست دادم.. غزال را.. مونا را.. نیکا را..همه شان رفته بودند و برداشته بودند و من مانده بودم و واحد هایی که محض رضا, ...ادامه مطلب

  • به خودم گفتم چگونه ای؟

  • جواب دادم:او را می بینم و رنجمی کشممی خندد و رنجمیکشمراه می رود و رنجمی کشم نفس می کشد و باز همرنج می کشم می گویم از تو او را چه حاصل است؟جوابی نیست جزرنج رنج رنج, ...ادامه مطلب

  • و قاصدک نرفت به سمتی که فوت شد

  • در گویشِ گیلکی، کلامی داریم که کتابی ‌ست چندین و چند جلدی، کلمه‌ای که من آن را مترادفِ درد میدانم: «تاسیان».به غربتِ ناشی از دیدن جای خالیِ کسی که بودنش واجب است و لازم گویند، به حال درکِ جای خالیِ سفر کرده،به دلتنگی،به وقتی دست و دلت به هیچ کار، حتی نفس کشیدن نمی ‌رود،به نفس بُریدگی ... برای تو می نویسم که گم شده ای،"تاسیان.", ...ادامه مطلب

  • به فراسوی رود ها

  • هر روز می رسم لب این سالخورده رودبا کوزه ای که بشنوم از آب ها سرود تقسیم می کنم عطشم را به ماهیانمی ریزم التهاب دلم را میان رود این رود خاطرات مرا تازه می کند...یادش بخیر تلخی آن روز، صبح زود باران گر, ...ادامه مطلب

  • لعنت به زندگی؟

  • حداقل شما هر شب خواب سلاخی شدن عزیز ترین کسانتان را نمی بینید., ...ادامه مطلب

  • بستنی ذغالی، به رنگ نبودنت

  • دو روز قبل امتحان داخلی رفتم سلی را دیدم.آخرین دیدارمان را دم بستنی شاد با جمله ی "خیالت تخت من همیشه آخرین نفر شروع می کنم و ماکس می شم" و "مگه بد گذشت بهت حالا؟" تمام کردیم.او رفت.من برگشتم خانه. سا, ...ادامه مطلب

  • سال نو مبارک :)

  • آمدیم اهواز به جهت عروسی دایی جانمان.و من هنوز درگیر انتخاب سبک زندگی .تصمیم گرفتم این تقریبا ده روزی که اینجا هستم کاملا تمرکز کنم روی سبک زندگی این دسته از اقوام.و خوب نتایج به این شرح بود: _ این دورهمی های پیش و پس از مهمانی ها که می شینن ویدیو چک می کنن تمام رفتار و گفتار افراد رو که بیشتر هم در بین بانوان رواج داره تا آقایان و در اصطلاح دینی بهش میگن غیبت و اصطلاح علمی ندارد رو به دقت شرکت کردم.از اول تا آخرش حتی قسمت هایی که فرد مورد تحلیل رو اصلا نمی شناختم. اولش که توسط همون افراد هم تشویق می شدم که "بیا بشین گوش بده ! انقدر ساده نباش !ببین تو جامعه چی,سال نو مبارک پیام تبریک,سال نو مبارک translation,سال نو مبارک pronunciation,سال نو مبارک به انگلیسی,سال نو مبارک وکتور,سال نو مبارک عشقم,سال نو مبارک 1394,سال نو مبارک عاشقانه,سال نو مبارک متحرک,سال نو مبارک 2015 ...ادامه مطلب

  • اوصیکم به خرخونی

  • من این ترم تک تک امتحاناتم رو خراب کردم به عنوان یکی که امتحاناش زودتر از شما تموم شده نصیحت می‌کنم که درس بخونید تا مثل من افسرده نشید بعد امتحانات حالا بیایید تسلی‌ام بدید., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها