گروه 5+2

متن مرتبط با «امنیت» در سایت گروه 5+2 نوشته شده است

امنیت

  • برای من.. اخرین بارش، وقتی بود که یادم می اید در دو سالگی در خانه ی بروجرد خوابیده بودیم. شب بود. مادربزرگم لباس گرمی به تنم پوشانده بود، کاموا یا پشم. من را سخت به آغوشش فشرده بود. و روی هر دو نفری مان هم از آن لحاف سنگین ها انداخته بود. از همان ها که نفس به سختی از زیرش بالا می اید. شاید بگویی چه کلافه کننده! که سخت در اشتباهی دوست من. امن بود. تعریف من از واژه ی امن همین است. دقیقا شب بود. چشمانم فقط تاریکی را می دید. به تاریکی نگاه می کردم. زل زده بودم. صدای قلب مادربزرگم را می شنیدم‌. قلبش کنار گوشم بود. و صدای نفس های بابابزرگ که کمی ان دست تر خوابیده بود را هم. آن نقطه ی دنیا، خود امنیت بود.بعدش گم شد. گمش کردم. برای همیشه گمش کردم. کاش چشمانم را می بستم و تا ابد ان لحظه را زندگی می کردم. تا ابد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها